داستان من و نوشتن هم ماجرایی شده! فکر کردم از ایران برگردم دیگه حسابی فرصت میکنم و یه وقت مفصل برای سایت میگذارم. بعدش که برگشتیم نشد، فکر کردم اسبابکشی که بکنیم دیگه وقتشه که بیام و کلی مطلبی که توی ذهن هست رو بنویسم. اسباب کشی کردیم، باز وقت نشد. دیگه فکر کردم بریم آلمان و برگردیم دیگه وقتشه. آلمان هم که چنان شد که میدانید و خلاصه برگشتیم، فریزرمون در سفر خراب شده بود و اگر نمی دونید بدونید این از بدترین فجایعیه که میتونه توی یک خونه پیش بیاد. من کاملا متوجه شدم!!!اون قدر روم تاثیر منفی داشت که میتونم مدتها در موردش مرثیه سرایی کنم. به هر حال، کمی تا قسمتی داریم به زندگی عادی بر میگردیم. ببینم بالاخره من میتونم به عادت هر روز مطلب گذاشتنم برگردم؟
از اسبابکشی شروع کنم که خیلی روی دلم مونده!
من تا روز قبل از اسباب کشی، هیچ کاری در این زمینه نکردم. خیالم راحت بود که من دیگه وسیلهای ندارم، با اون همه چیزی که در یک سال گذشته از خونه چهل متری ما خارج شده بود همین که هنوز یه چیزایی داشتیم عجیب بود! یکی دو بار دیگه کمدها رو چک کردم ببینم چیز اضافیای نباشه، همین. روز قبل هم کم کم وسایل رو جمع کردیم توی جعبهها.
روز اسبابکشی هم همه چیز خوب پیش رفت و با کمک همسایهها وسیلهها رو آوردیم خونه جدید. کل وسیلهها توی پنج تا جعبه پنجاه در پنجاه سانتیمتر، حدود بیست تا پلاستیک خرید که نگه داشته بودم برای اسباب کشی، و سه تا چمدون ما جا شد، جدا از اینها یک مبل داشتیم، دو تا کالسکه و یک ترولی، و لوازم خواب (لحاف و بالشت و ملافه). تا اینجا هنوز من به خودم مفتخر بودم.
داستان از فرداش شروع شد که قرار شد وسایل اون خونه کوچیک رو در این خونه که بزرگتر هم هست جا بدم. امان از حجم انبوه چیزهایی که جا نداشتند! نمیدونم توی اون خونه چطوری قایم شده بودند؟ حتی یک بسته وسایلی که مدتها بود دنبالش میگشتم و حدس میزدم اون وسط مسطها اشتباهی ردش کردم هم توی این خونه جدید از یکی از جعبهها سر در آورد! من هم که رگ مینیمالیستیام زده بود بالا و چیزی که لبخند به لبمون نیاره و خوب اجاره نده و ما جای مناسب براش نداشته باشیم رو حاضر نبودم همینجوری راه بدم داخل کمدها…خلاصه داستانی داشتیم تا دوباره وسایل رو تصفیه کنم و فقط ارزشمندترینها باقی بمونند. هنوز هم کامل کامل همه چیز چیده نشده.
از همه جانگدازتر آشپزخونه است که به طرز شگفتآوری از خونه قبلی که کلا آشپزخونه نداشت هم کمتر جا داره و ما لایق یک جایزه هستیم برای پیدا کردن چنین آشپزخونهای! همون بدو ورود من کلی سبزی خشک و گیاهان دارویی و ادویه و ..که کمتر استفاده میکردم رو پاکسازی کردم برای نبود جا. ظرف و ظروفهام هم که جای پاکسازی بیشتر نداشتند. با این حال چون فقط یک کشو داره ملاقهها و هم زن و امثال اینها رو هم مینیمال مینیمال کردم. با همه اینها هنوز دو تا سبد بیرون کف آشپزخونه خوار و بار مونده که جای دیگهای براش نداریم. دارم سعی میکنم تند تند مصرفشون کنم تا حجمشون کم بشه لااقل.
بله، یک بار دیگه به من ثابت شد که مینیمالیسم مقصد نیست، مسیره! همیشه ادامه داره….
اتفاق خوبی که افتاد این بود که در همین بین در گروه فوقالعاده flylady که در تلگرام داریم یکی از دوستان من رو با پیشنهادهای flylady برای اسبابکشی آشنا کرد که خیلی مفید و کاربردی هستند، به خصوص برای اسبابکشیهای داخل ایران که وسیله خیلی زیاده. توی پست بعدی در موردشون مینویسم.
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار
سلام عارفه جون خسته نباشید بهتون می گم پس از انجام این همه کار!باوجود اینکه در گروه flylady هستم اما به اینجا سر می زدم و دنبال مطلب جدید بودم .چقدر خوبه که شما چیزایی که براشون جا ندارید رو رد می کنید بره منکه همچنان نگهشون می دارم آخه خیلی وسایل ضروری هست که براشون جاندارم!البته خیلی چیز هست که رد کردم رفته و به نظرم دیدم با بقیه یک تفاوتی کرده وسایلی که نیاز ندارم رو میدم بره ولی مثلا دایی من چون خونشون کوچکه کلی وسایلشون رو گذاشتند منزل اقوام و من معنی این کار رو نمی فهمم
سلام عزیزم، ممنونم از لطفت! این عادت همه داییهاست :)) توی خونه مامان بزرگ من وسایلی با قدمت چند دهه هست که داییام اینها همچنان قصد دارند نگه دارند!!
آره البته من هم توی همین یک سال که شروع کردم رد میکنم. و واقعا آرامشم بیشتر میشه هرسری که یک مقدار خرت و پرت رد میکنم.
ای وای فریزر خراب شد؟ خیلی بده. کل آشپزخونه رو شیرابه برمیداره.
وقتی بچه بودم این اتفاق برای مامانم افتاد. کلی سبزی و باقالی و گوشت و مرغ که همه رو خودش با حمت پاک کرده بود خراب شد.
منتظر پست بعدی هستیم
خوشبختانه درش خیلی چفت بوده. حتی ما شب که اومدیم هم متوجه نشدیم. صبح که من درش رو باز کردم که نون گرم کنم بوی شدیدش خونه رو برداشت و فهمیدیم. سریع جمعش کردیم و حسابی وایتکس کاری کردیم ولی خیلی تحمل بوش توی همون مدت سخت بود. الان هم داخلش هنوز بو میده ولی با در بسته مشکلی نیست. قراره صاحبخونه بیاد ببره و عوضش کنه. مواد غذایی و …دیگه همهاش خراب شد.
سلام
حدود یه ماهه سایت تون رو میخونم و تونستم بفهمم منم این سبک زندگی رو دوس دارم.برای قدم اول هم همون موقع خاستم کمدمو کپسولی کنم که دیدم خودش هست و شاید حتی یه چیزایی کم دارم!و باید بخرم.
کاش زودتر پست نکات اسباب کشی رو بذارید.چون من و خواهر و مادرم قراره به تازگی بریم به یه آپارتمان توی شهری که دانشگاه میریم و خیلی به دردمون خواهد خورد.جدای از دو تکه شدن خانواده و دوری از بقیه اعضای خانواده اسباب کشی خودش به تنهایی کلیییی جان فرساست.البته تا همین حالا هم کلی چیز یاد گرفتم که باعث شده تو ذهنم بدونم دقیقا چیا میخوام با خودم ببرم و برای منی که تاحالا تو خونه ی بزرگ زندگی کردم و آپارتمان نشینی بلد نیستم خیلی مفید بوده:)
سلام! آخ جون عارفه
به جمع ما خوش اومدی عزیزم. آفرین معلومه خودت مینیمال ذاتی هستی.
پستش رو امشب میگذارم به امید خدا. اسباب کشی فرصت خوبی هم هست که کل وسایل رو هم یک بار دوره کنید هرچند قرار نیست کلا جابجا بشید، ولی خلوت کنید کیف میکنید حسابی!
سلام
واقعا عجیب ترین پستی بود که خوندم باور کردنی نیست
نمیدونم شاید چون شما خارج از کشور هستین و مهمانداری ندارین روابط خانوادگی یا…. این حجم وسایل من وقتی از مسافرت بر میگردم هم کمتر ه
دارم سعی میکنم حجم ها رو کم کنم پا گذاشتن رو دلم خیلی سخته حتی تصمیم گیری برای خارج کردن نمیدونم با این وابستگی چه کنم اما هر خطی که میخوندم چشمام گشادتر میشد
البته نمیخوام هیچ وقت تا این حد پیش برم حداقل در حد رضایت
ممنون میشم راهکار برای دل کندن بذارید سخت ترین قسمتش قانع کردن خودمونه
سلام
:)) جدی؟ تازه من موقع نوشتنش با خودم میگفتم الان همه میان میگن با این همه وسیله ادعای مینیمالیسم هم داری؟ اونقدر هم کم نبودها!
بهترین راهکار اینه که شروع کنی سحر جان. یکی دو تا چیز رو رد کن باور کن چنان کیف میکنی که خودت نمیتونی دیگه جلوی خودت رو بگیری. مثلا یک کمد یا چیزی که خیلی وابستگی عاطفی بهشون نداری رو برای شروع انتخاب کن. بعد از پاکسازیاش خودت مشتری میشی 😉
پستها رو از اول بخونی خیلی به قانع کردنت کمک میکنه. پستهای وبلاگ بلاگفا رو از این آدرس با آرشیو ماه به ماه بخون:
http://web.archive.org/web/20150314221518/http://joywithless.blogfa.com/
سلام ودرود عارفه جان.این مدت خیلی شلوغ بودم و یکی از چیزهائی که واقعا دلم میخواست ؛خوندن وبلاگت بود و با خبر شدن از حال و هوات.امروز بعد از هفته ها این شانس بهم رو کرد .یکی از کارهایی که در جهت مینیمالیست انجام دادم این بود که ما توی این مدت با ۳۰ کودک و نوجوان مدرسه تابستانی داشتیم و اینها صبحانه و میان وعده و ناهار و در کنارمون بودند.تولید زباله از ظرفهای یک بار مصرف تا غذاهای نیمه خورده زیاد بود .روزهای اول از یکی از رستورانهای خوب تهران غذا میومد اما نزدیک به ۵۰ درصد غذاها به سطل آشغال میرفت .تا اینکه رستوران و سبک پذیرائی رو تغییر دادیم و از اینجا غذای بچه ها رو گرفتیم.www.mamanpaz.ir
سلام فاطمه جون فعال! چه جالب اتفاقا ایران یک مصاحبه با بنیانگذار این سایت رو دیدم. خیلی جالب بود.
سلام عارفه جون
حسابی خدا قوت☺❤
سلام گلنوش جان! ممنونم از شما که این بخش خوب سایت flylady رو بهم نشون دادی
ممنون از شما عارفه جان که ما رو با تمرینات و سایت flylady آشنا کردین ????
لطف داری عزیزم