این دوشنبه هم یک مهمان داریم توی وبلاگ، که بهمون یادآوری میکنه رها شدن از بار چیزهایی که میخریم به سادگی گذاشتنشون پشت در و بستن در نیست. باید نگاه مسوولانهتری به وسایلمون داشته باشیم، این حس مسوولیت بعدا باعث خواهد شد موقع خرید هم بیشتر حواسمون رو جمع کنیم. این نوشته رو با معرفی برادرشوهر گرامی توی گوگل پلاس دیدم، از آقای روزبه فیض.
بالاخره فرایندِ عوض کردنِ آپارتمانم پایان یافت! پروژهای که بنا به برخی پیچیدگیهایِ عملیاتی بیش از یک هفته طول کشید و دستِ کم سه نفرِ دیگر را درگیر کرد. هر نقلِ مکان، بهانهای است برای سبک کردنِ زندگی از وسائلِ اضافه؛ اسبابهایی که با لباسِ مبدل، زندگیهایمان را به زبالهدانی زیبا تبدیل کردهاند. اینبار هم سعی کردم از این فرصت نهایتِ استفاده را ببرم تا آپارتمانِ جدیدم شباهتِ کمتری به زبالهدانی بَزَکشده داشته باشد. طیِ این فرایند بود که متوجه شدم دور ریختن چقدر ساده است. شاید سادهترینِ کارها.
دور انداختنِ اسباب و وسائلِ به دردنخور در شمارِ سادهترین کارهاست. کافی است زبالهها را پشتِ دربِ خانه یا درونِ اتاقکِ مخصوصِ گردآوریِ پسماندها قرار دهی و چند ساعت بعد ناپدید شوند. دستهایِ نامرئیِ جامعهی مدرن، مهارتِ روزافزونی در محوِ پسماندها از پیشِ چشمها و بینیهایِ حساسمان پیدا کردهاند. به لطفِ این سیفونِ عظیم و کارآمد است که «دور ریختن» به همان اندازه عادی شده که مستراح رفتن و به همان اندازه ساده گشته که فشردنِ یک کلید. چنین است که دور ریختن حتی از خرید کردن هم سادهتر شده است. همهی خلاقیتهایِ علمی-فرهنگی-سیاسیِ بازاریابانِ مدرن، که روز به روز شهروندانِ بیشتری را به تبدیل شدن به زامبیهای مصرفگرایِ بیدغدغه دعوت میکنند، نتوانسته است فرایندِ خرید را به سادگیِ فرایندِ دور ریختن کند. در نتیجه، ما، شهروندانِ دولتشهرِ اقتصاد، وقتِ بیشتری را به خریدِ کالاها و خدماتِ «نو» اختصاص میدهیم تا به دور ریختنِ زبالههایمان. در اینجا ما شاهدِ یک عدمِ توازنِ شوم هستیم که پاسخش را نباید در سادهتر کردنِ فرایندِ خرید جستجو کرد.
اما اگر این عدمِ تقارنِ شوم را با مسئولانهتر کردنِ فرایندِ دور ریختن بر هم زنیم چه میشود؟ فرضاً اگر هر کس خودش را مقید کند که دستِ کم همان اندازه وقت و وسواسی را که صرفِ «خریدن» میکند، صرفِ «پاکسازیِ پسماندهایش» کند. شاید به این وسیله جامعهی مسئولانهتری داشته باشیم. حتی اگر اینکار نتواند تغییری محسوس در هویتِ نظمِ دیوانهی موجود ایجاد کند، دستِ کم هویتِ اخلاقیِ ما، ساکنانِ عصرِ اقتصاد، را تغییر خواهد داد. برایِ خریدِ یک پیراهن ساعتها در خیابانها، مغازهها یا صفحاتِ مجازی چرخ میزنیم و همهی تلاشمان را میکنیم که گزینههای موجود را شناسایی و ارزیابی کنیم و ارزانترین یا با کیفیتترین انتخاب را انجام دهیم؛ حال آنکه پیراهنِ کهنه یا پاره را ظرفِ چند ثانیه دور میاندازیم، بدونِ اینکه کوچکترین زحمتی به خودمان بدهیم که به گزینههای مختلف بیاندیشیم و سعی کنیم انتخابِ مسئولانهتری برایِ دورانِ بازنشستگیِ پیراهنمان انجام دهیم. شاید با صرفِ کسری از وقت و وسواسی که صرفِ خریدِ پیراهنِ نو و ورودش به خانهمان کردیم، بتوانیم راهِ حلهای بهتری برایِ خروجش از خانهمان بیابیم. پیراهن را میتوان تعمیر کرد و برایِ مدتِ بیشتری از آن استفاده نمود؛ یا آنرا در اختیارِ سازمانهایی گذاشت که استفادهی مجدد از آنرا تسهیل میکنند. شاید هم با استفاده از همین منطق بتوان از خریدِ پیراهنِ نو پرهیز کرد. طبعاً این راهها مستلزمِ صرفِ وقت و انرژیِ شهروندیِ بیشتری هستند؛ نسبت به سپردنِ آنیِ آنچه قرار است زباله نام گیرد به ماشینِ محوِ پسماندها از حریمِ شهری. اما چه کسی گفته که همهی وقت و انرژی ما باید صرفِ خرید شود و دور ریختن نباید سهمی مهم از توجه ما را به خود اختصاص دهد؟
شما هم اگر نوشته جالبی مرتبط با سبک زندگی مینیمال دیدید، لطفا به من معرفی کنید.
نظر شما در مورد توازن یا عدم توازن بین خرید و دور ریختن چیه؟
سلام. من خودم متاسفانه همین طوریَم. سخت می خرم و راحت دور می ریزم. ولی تصمیم دارم دیگه اینکارو نکنم. یه مطلب دیدم توی سایت
http://www.foodworld.ir
شاید قبلن خودت خونده باشیش شایدم نه!
سلام راضیه جان، آفرین! تصمیم خوبی گرفتی و نتایج خوبش رو به زودی خواهی دید.
عزیزم این سایت خیلی مطلب داره، چه سایت جالبی هم هست تا حالا ندیده بودمش، ولی کدومش منظورت بود؟ میشه لینک همون رو بگذاری برام؟
خيلي خيلي خوب بود.واقعا لذت بردم.
من و همسر هم همين سبک زندگي را از والدينمان به ارث برديم.
هرچند گاهي از نگه داشتن وسايلي که شايد روزي به درد بخورند به ستوه ميام اما حتا وقتي ميخوايم يک جعبه خالي رو به بازيافت بسپاريم قبلش ميديم بچه ها چند ساعتي باهاش خوش باشند.
آفرین، مسوولیت داشتن در مورد وسایلی که داریم خیلی مهارت خوب و مفیدیه.
سلام خواهر گرامی
آفرین، وبلاگ شما جای خالی حرفهایی را پر می کند که امروز نیاز اصلی جامعه است. اگر بتوان مفهوم گران زیست را برای نسل جوانی که جرات ازدواج ندارد جا انداخت بسیاری از مشکلات جامعه حل خواهد شد.
شاید باور نکنید اما همین چند پست ساده شما می تواند انقلابی در سبک زندگی انسان مسلمان ایرانی به وجود آورد.
ادامه بدهید، ادامه،
از وسوسه خناسان که به زودی به سراغ شما خواهند آمد نهراسید و بدانید در این جهاد بزرگ تنها نیستید.
امروز جامعه ما به انسانهای شورشی ای مثل شما نیاز دارد تا بر علیه آداب و رسوم احمقانه ای که دور و بر همه ما را گرفته انقلاب کنند.
برای این وبلاگ برنامه بلند مدت داشته باشید.
در گام بعد مطالب خود را به صورت یک کتاب در بیاورید و پس از آن از دل کتاب داستانهایی بنویسید که قابلیت سریال تلویزیونی شدن را داشته باشد.
خدا را شکر که یک نفر بالاخره این علم را در دست گرفت.
از هم اکنون یکی از مشتری های پر و پا قرص وبلاگ شما من و همسرم هستیم.
سپاس و خدا قوت
التماس دعا
سلام، از کامنت بسیار زیبای شما ممنونم. امیدوارم در آینده این موج در جامعه هر چه بیشتر گسترش پیدا کنه و به کاهش مشکلاتی که نام بردید در جامعه کمک کنه. مشتاق هستم بیشتر از تجربیات شما و همسرتان هم استفاده کنم.
سلام
سلام
خیلی نوشته هات عالی هستند عارفه جان
کتابت رو هم خریدم و خوندم و کم کم دارم اجرا میکنم مشکلم زمانه زمان
اگه اجراش کنیم واقعا توی زمان اینده فکر میکنم خیلی خیلی صرفه جویی بشه
فقط پسرم وقتی میبینه یه اسباب بازی ش رو میخوام بدم بره خیلی بی قراری میکنه حتی اگه بدرد نخور باشه و مدام هم اسباب بازی جدید میخواد !!!!!!
با نظر اقای تابنده واقعا موافقم
سلام عزیزم، ممنونم از لطفت. سعی کن حتما با تایمر و پانزده دقیقهای کار کنی، اونجوری توی زمانهای کوتاه هم کارت پیش میره 🙂
برای بچهها بهتره اسباببازیهایی که دوست ندارند رو وقتی خودشون نیستند رد کنید، یا با هم ببرید خیریه برای بچههای دیگه، شاید اینجوری براش جالبتر باشه.
خیلی از دوستان هم اسباب بازی ها رو چرخشی جمع میکنند یعنی یک دسته تو انباری یک دسته دم دست تا برای بچهها اسباب بازی ها تکراری نشه با جابجا کردن شون.
قابل تامله
البته من فکر میکنم دور ریختن تو ایران باعث میشه اون وسیله به چرخه مصرف برگرده
چون فقیر زیاده متاسفانه
به شرطی که همراه زباله تحویل شهرداری نشه آره، همین که به دست نیازمند برسونیم خودش یعنی مدیریت دور ریختن.
سلام علیکم عارفه عزیز ممنون مطالبتون خیلی خوبه من تو گروه اول تلگرام عضو بودم و بخاطر بعضی مشکلات خودم مجبور شدم گروه رو ترک کنم دلم براتون تنگ شده ولی تمرینات قبلی رو سعی میکنم انجام بدم خونه و زندگیم خیلی بهتر شده هزار بار ازت ممنونم راستی جمعه ها دلم پیش بحث های ازاده گروهه ان شا الله همیشه کنار همسر و مو فرفری عزیزتون خوش باشین
سلام عزیزم، ممنونم از لطفت! جای شما هم توی گروه خالیه 🙂