تولد موفرفری به عنوان اولین تولد مینیمال خانواده برگزار شد!!
توی دو سه ماه گذشته خیلی به این فکر کردم که چطوری تولد بگیریم و کی رو دعوت کنیم و کجا باشه و ….. ولی هربار یاد یک قسمتش که میافتادم از کل برنامه پشیمون میشدم: کادوها!
بعد از حدود نه ماه تلاش برای خلوت کردن، هنوز که هنوزه گوشه اتاق خوابمون و کنار آشپزخونهمون حجمهای هندسی وجود داره که منتظر بررسی و تعیین تکلیف هستند. کلی زحمت کشیدم تا به اینجا برسم که حداقل در دپارتمان لباس و اسباببازی اوضاع اورژانسی نباشه! ولی هنوز هم خوب خوب نیست. هر بار تصفیه وسایل و تعیین سرنوشتشون که به کجا اهدا کنیم و چند روزی که طول میکشه به مقصد برسند کلی انرژی میبره.
وقتی به همه اینها فکر میکنم ورود هر قلم! واقعا هرقلم شی غیرمصرفی (یعنی موندگار!) به داخل خونه بزرگترین اضطراب منه! معنیاش این نیست که خرید نمیکنیم و این چیزها وارد خونه نمیشن. نه، من اتفاقا مرتب و بر حسب نیاز خرید میکنم. برای همین تولد، موفرفری تماما اقلام غیرمصرفیای دریافت کرد که لازم داشت. ولی اینکه چیزی که خودمون انتخاب نکردیم و همه جوانبش رو نسنجیدیم و خلاصه مطمين نیستیم شرایط ورود به خونه رو داره، بیاد توی خونه یعنی یک اتفاق شدیدا ناگوار! به خصوص اگر کادوی تولد باشه، چون من میمونم و این چیز نو و دوست داشتنی که خریدارش کلی به ما لطف کرده و زمان و هزینه صرفش کرده، ولی نتیجهاش میشه یه چیزی که من باید براش جا پیدا کنم که با توجه به متراژ کم خونه احتمالش کمه و کار سختیه، یا براش یک سرنوشت جدید پیدا کنم که خیلی سخته وقتی شی مورد نظر هدیه کسی هست که به هر حال براش زحمت کشیده و ما رو به یاد اون میاندازه! هنوز خاطرات تلخم به خاطر تک تک اسباببازیهایی که ما نخریده بودیم و جا نداشتیم و طی یک سال گذشته رد کردم پاک نشده! موندنشون سودی نداشت ولی رد کردنشون هم کار راحتی نبود وقتی هدیه بودند.
خلاصه هرچی من فکر کردم دیدم کادو پذیرفتنی نیست. بر اساس تجربه هم میدونم فایده نداره اگر از همه خواهش کنیم هدیه نیارند. اونها به هر حال کار خودشون رو میکنند چون عرف اینه. در واقع خودم هم اگر دعوت بشم تولد خیلی بعیده قبول کنم و کادو نبرم، مگر اینکه به نحوی اطمینان حاصل کنم طرف هم مثل من کادوگریزی داره :)) خلاصه نتیحه رقابت بین مهمونی با کادو، یا نگرفتن مهمونی، شد نگرفتن مهمونی!
تولد رو به صورت سورپریزی خارجی گرفتیم. دیدید توی فیلمها طرف صبح از خواب بیدار میشه چشمش به کیک میافته؟ تولد امسال موفرفری هم اینطوری بود. اتفاقا از دنده چپ بیدار شد ولی وقتی اومد توی هال و کیک و شمع و کلی بادکنک و کادوهای صد در صد مورد نیاز و علاقهاش رو دید حسابی دندهاش عوض شد و بهش خوش گذشت.
نظر شما در باره جشن تولدها و رد و بدل شدن هدیههایی که خیلی وقتها استفاده نمیشن و به گوشه کمدها و تبعید ابدی دچار میشن چیه؟ خاطرهای در این مورد دارید؟ شاید پست مهمان هفته بعد مال شما باشه!
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار